۲۳ تیر ۱۳۸۸

جشن



داستان جشن های خانوادگی ره درازی دارد... از آنهایی که دینی به جز شیعه دارن توقعی نیست! من و توی مسلمان که ادعای شیعه بودنمان آسمان را سوراخ کرده است. من و تو که پدرمان علی است و مادرمان سادات و نائب زنده مان مهدی زمان هم بعید نیست، چگونه جرات به زبان آوردن نام نازنینشان می شویم، اما وقتی به خودمان می گوییم سخت نگیر و راحت باش، دیگر صورت مسئله را حذف می کنیم و همه وجودمان را فنای دنیا می کنیم! آیا یک نفر از این بزگواران در آن مجلس های ما باشند چگونه رفتار می کنیم! اما واقعا دنیا ارزش اینگونه رفتارهای را دارد.


دین چیست؟ از چه کسی باید دینمان را بگیریم؟ مرجع تقلید کیست؟ سنی ها و و هابی ها دارند اما ما هم داریم؟ به دین عمل کنیم، می گویند مذهبی؟ مذهبی بودن چیست؟ خدا هست؟ فاطمه کیست؟ حجاب مرد و زن چیست؟ حجاب یک لاخ دو لاخ دارد؟ من نماز و روزه بگیرم؟ لباس آستین کوتاه بپوشم یا بلند؟ پدر را ببینم یا توضیح المسائل؟ آقای سیستانی دروغ است! یا سروش؟ همه مذهبی هستن؟ من به دختر عمویم دست بدهم! یا خاله ام؟ من به دختران همسایه یا هر دختری دست بدهم؟ مرحم و نامحرم کیست؟ دلت پاک باشد نماز نخوان؟ گناه چیست؟ شراب خوب است!؟ مست بودن بد است؟ رقص مرد؟ ریش مرد؟ موسیقی؟ موی زن؟ مانتو تنگ؟ درست بودن یا غلط بودن؟ توهین به پیامبر!؟

و سوالات مسخره ی زیادی که برای جوابش هر کس به دین خودش رجوع می کند و پاسخش را می دهد! اما دین شیعه مثل سنی ها مرجع دارد پس چرا هیچ کس گوش نمی دهد!

۱ نظر:

من گفت...

از این مهمونیها خوشم نمیاد و اینکه اگه آدم یه کم فکر داشته باشه میدونه که جورای دیگه ای هم میشه دور هم خوش بود!